• 1393/06/17 - 14:02
  • تعداد بازدید: 143
  • زمان مطالعه : 23 دقیقه

نقش اساطیر و ادبیات کلاسیک در نمایش خلاق/دکتر اکرم قاسمپور

اکرم قاسمپور، استاد دانشگاه و پژوهشگر، طی تالیف یک مقاله به بررسی «نقش اساطیر و ادبیات کلاسیک در نمایش خلاق پرداخته» است. به گزارش سایت مرکز ملی اسیتژ ایران، در مقدمه مقاله آمده است: شیوه کارکرد ذهن کودک که شیوه ای حسی – تخیلی است توان ویژه ای برای پذیرش اساطیر در اختیار کودک قرار می دهد. این توان در طول عمر انسان به تثبیت شیوه شهودی (1 ) خود ادامه می دهد.


نقش اسطوره و ادبیات کلاسیک را می توان در دو زمینه  بررسی کرد:

 زمینه روان‌شناختی و زمینه های فرهنگی

در زمینه نخست آن چه که قابل توجه است همان همزاد پنداری کودک با اسطوره است که به گونه ای روان درمانی منجر می شود و زمینه دوم انتقال پیشینه های فرهنگی و پشتوانه های تاریخی است که به نوعی تداوم فرهنگی یک جامعه را ممکن می سازد.

ادبیات و اساطیر با وجود تم های انسانی، حضور شخصیت های شگفت انگیز و قهرمانان، تصاویر زیبا و دراماتیک، فضاهایی مرتبط با دنیای کودک را ایجاد می کند.
درک مفهوم مبارزه به‌ صورت نبرد واقعی نیکی و پلیدی و همسو شدن با پهلوانانی که همواره در مبارزه با زشتی ها بوده‌اند، وجود پهلوانانی چون رستم، اسفندیار، سهراب، سیاوش و حیواناتی چون رخش که سویه تفکیک‌ناپذیر رستم محسوب می‌شود، وجود جادوگران، غول‌ها، دیوها که نماینده نیروهای اهریمنی هستند و مغلوب شدن آنها همه ابعادی تربیتی پیدا کرده ،که کودک را در رویارویی با جهانی که در آن زندگی می‌کند توانا می‌سازد.

نمایش خلاق

نمایش خلاق، شیوه ای است برای آموزش و یادگیری بر مبنای گرایشی که  همه آدمیان در جهان به بازی نمایشی دارند. به طور معمول بین سنین هیجده ماهگی و دو سالگی این تمایل به بازی نمایشی آغاز و تا پنج، شش سالگی طول می‌کشد.
در این دوره کودک وانمود می‌کند که کسی یا چیزی است که واقعا نیست.

کودک برای بازی نمایشی باید به تصویری که از چیزی یا کسی در ذهن دارد و در عین حال به تصویری که از خودش دارد چنگ بیندازد. شکل‌گیری و دستکاری این تصویرها، یا نمادها، از مردم و اشیاء پیش‌شرط لازم بازی نمایشی است.

( Ed. Judith Kase - Polisini،1986)

نمایش خلاق تلاشی است گروهی که کودک را در روندی تجربی و آزاد مبتنی بر سلسله‌ای از فعالیت‌های ذهنی، فیزیکی، شناختی عمیق از جهان می‌رساند. در این مسیر کودک با استفاده از بازی، موسیقی، بداهه‌پردازی، پانتومیم و بدن به تجربه دیگری از خود دست می‌یابد. کودک ضمن آگاهی از ضعف‌های خود در طول تمرینات به تدریج، توانایی و امکان غلبه بر این کاستی‌ها را نیز به دست می‌آورد. درک زمان در موجودیت لحظه‌‌ای آن و یافتن پاسخ‌ها و کنش‌های مناسب، کودک را از تکرار، عادت و تقلید نجات داده و به آفرینش مداوم (بداهه‌پردازی) می‌رساند.

نمایش خلاق با تمرکز بر روند فعالیت‌های کودک از ابتدا تا پایان، خود را از وابستگی به نتیجه صرف رها کرده و امکان رهایی و آفرینش را برای کودک فراهم می‌‌آورد. این همان بعدی است که نمایش خلاق را از ظرفیتی روان‌شناسانه و درمانی برخوردار ساخته و به ابزاری نیرومند در ارتباط با کودک مبدل می‌سازد.

میل به برخورد رودرو با حوادث در حالی که ذهن کودک معاصر از تصاویر مجازی انباشته می شود، امکان  فهم واقعیت را برای کودک از طریق تجربه عینی فراهم می آورد.

ورود کودک به دنیایی که تکرار و عادت جوابگوی تجربه های مداوم او نیست، او را به تامل و جست و جوی پاسخهای متفاوت وا می دارد (خلاقیت) و مرزهای فکری او را وسعت می بخشد.

لزوم آمادگی برای مواجهه با اتفاقات پیش بینی نشده نیازمند توجه به دیگری، شنیدن او، پرداختن به او، تلاش برای فهم دنیای درونی اوست. توجه به دیگری به مفهوم به رسمیت شناختن او علی‌رغم تفاوتهای فردی و هم گام شدن با دیگری در یک

مسیر مشترک درحالی که بشر به سوی تنهایی و خودگرایی در حال حرکت است تلاشی است در بطن خود صلح آمیز که با پذیرش دیگران به موضعی انسان گرا و ضد خشونت تبدیل می شود.

استفاده از موسیقی، حرکت، بدن و سکوت (به مفهوم شیوه‌ای دیگر از گفتگو) درطول تمرین هایی که کودک انجام می‌دهد،( فراتر از کلام و دیالوگ) جهان دیگری را به او معرفی کرده و ابزارهای جدیدی را در اختیار کودک قرار داده و بدین ترتیب او را گسترش می دهد. " کودک به تدریج تفکرات خود را از یک مرحله ذهنی به محصولی عینی تبدیل می‌کند.گسترش دادن مرحله به مرحله یک اندیشه انتزاعی تا جایی که به یک موقعیت ملموس تبدیل شود کار بسیار دشواری است. برنامه ریزی و اجرای موفقیت‌آمیز یک نمایش  به صورت دلخواه به سطح پیشرفته‌ای از تفکر وعمل نیاز دارد. ساعتهای برنامه‌ریزی نمایش خلاق برای کودک مقدمات تجربه ای را فراهم می کند که طی آن می توان یک اندیشه انتزاعی را به یک واقعیت تبدیل کرد." (دیویی,1372,ص104)

به نظر می‌رسد وجود چنین توانمندیهایی در کودک او را در ابتدا به موقعیتی انسانی تر و از این رهگذر به صورتی اجتناب ناپذیر به کیفیتی هنرمندانه نیز ارتقا دهد.

کهن ‌الگوها(2)

یونگ براى توصیف نوعى صورتبندى اولیه از ساحتِ کهن‌الگویى روان، در ابتدا از طیفى از اصطلاحات، مانند صورت ازلى استفاد می‌کرد، امّا در سال 1919 او براى اولین‏بار واژه کهن الگو را به کار برد. بر اساس مبانى نظریه یونگ، ذهن بشر به هنگام تولد، مانند یک لوح، سفید نیست، بلکه در ساختمان مغز انسان یک طرح اولیه کهن‏الگویى وجود دارد.. کهن ‏الگو را می‌توان نوعى «نظام آمادگى» دانست که به نشانه‏هاى محیطى واکنش نشان مى‏دهد، هسته‏اى پویا از نیروى روانى متمرکز که آماده است تا به صورت یک سرشت فعلیت یابد.

هرچند کهن ‏الگوها در اشکال نمادین پیچیده‏ شان، یعنى در رویا، خیال پردازى، اساطیر و دین، به کرّات مورد مطالعه قرار گرفته‏ اند، جوهره دستاورد فکرى یونگ آن است که کهن‏ الگو، موجودی مرکب از روان و ‏تن است که دو جلوه دارد: یک جلوه با اندام هاى جسمى، و جلوه دیگر با ساختارهاى روانى ناهشیار و بالقوه ارتباط تنگاتنگ دارد. مولّفه جسمى آن، سرچشمه «سائق‌هاى» شهوانى و پرخاشگری است، و مولّفه روانى خاستگاه اَشکال خیالپردازان ه‏اى است که کهن‏ الگو به واسطه آنها در ضمیر ناهشیار بازنمودى ناقص مى‏یابد.

براى یونگ، «انگاره ازلى» یا «صورت بنیادى کهن ‏الگو» ــ که متعلّق به ژرف ترین لایه ضمیر ناآگاه است ــ نوعى استعداد یا «آمادگىِ» براى آگاه شدن از یک تجربه بشرىِ عامِ عاطفه‏ محور، یا یک اسطوره همگانى است، و کاوش دقیق یا فهم عمیق آن ممکن نیست، زیرا موجودیت آن، وضعیتى کاملاً صورى و ابتدایى است. (یونگ،1918)

نظریه یونگ بر نقش فرهنگ در فعّال‏سازى و ساماندهىِ (پوشش ‏دهىِ) نمادین کنشِ کهن‏ الگویى، که خاستگاه ش عمق ضمیر آگاه است، تأکید دارد. مطابق این نظریه، شاید یک تجربه محیطى واحد واکنشه اى کهن‏ الگویى متفاوتى را برانگیزد و یا برعکس، شاید عوامل محیطى گوناگون زمینه ‏ساز واکنش هاى کهن‏ الگویى یکسان یا همانند شود. از نظر یونگ، کهن‏ الگوهای بى‏شماری وجود دارد، با این حال در روند تجربیات روانکاوانه فرد، در جریان تکامل منحصربه‏ فرد انسان، یا در زندگى روزمرّه، برخى انگاره‏ ها، وضعیت ها و تجربیات، امکان بروز بیشترى دارند و محل بروز آنها رویاها، ادبیات، اسطوره‏ ها ، اَشکال هنرى، علائم بیمارى، و از این قبیل است. (رِنالدو ج. مادیورو و جوزف ب. ویلرایت)

کهن الگوها از نظر یونگ همانا ساحت دین‌اند و از رهگذر رؤیاها در دسترس قرار مى گیرند. خورشید به صورت نماد شیر، طلا و سلطان نشان داده مى شود و مظهر نیروى زندگى و تندرستى است. خورشید در برخى ادیان اولیه، پرستش مى‌شده و ما مى‌توانیم بفهمیم که چرا این نماد نوعى درون مایه ازلى (مثالى) ـ نیرو و انرژى آن جهانى، طلوع و غروب روزانه و فصلى، زندگى و مرگ و سیر و سفر شبانگاهى به عمق جهان روانى ـ است.

مادر نشانه اصل مراقبت مادرانه و هم‌دردى، بارورى و نیز عالم مردگان (ارواح) است. مادر به طرق گوناگون به صورت رب‌النوع‌ها (الهه‌ها)،  شب یا ماه و گاه به صورت ژرفاى آب و آرامگاه نمادینه مى‌شود.

پدر همانند مادر است، لیکن کهن‌الگوهاى نرینه دیگرى مثل پیر خردمند نیز وجود دارند. مرد کهن سال، مظهر فهم، معنا و صفات اخلاقى است و نماد موبد، استاد و مانند آن قرار مى گیرد.

کودک نشانگر ریشه‌هاى زندگى، رشد و (خودشکوفایى) و نیروى بالقوه پنهانى براى رشدى شگفت‌انگیز است. نمادهاى کودک مى‌تواند میمون، سنگى قیمتى یا توپى طلایى باشد.

گنج، نماد یاقوت یا چیز ارزشمند دیگرى است که گاهى مار یا اژدهایى در غارى از آن محافظت مى‌کند. با وجود این، گنج، در حقیقتِ تحقق خود، رستگارى یا کشف خویشتن است. (یونگ،1968)

خود، مظهرخداست، و کهن الگوى تمامیت، یکپارچگى و کمال شخصیت، یعنى همان ثمره فردیت یافتگى، است و هشیارى و ناهشیارى را در بر مى‌گیرد و حاوى تعادل بین اضداد در شخصیت است. (خود) را مى‌توان از نظر هندسى به صورت ماندال، پادشاهان و ملکه‌ها، و شمایل مذهبى مثل: خدایان یا رب‌النوع‌ها، مسیح، یا حیواناتى چون: اژدها، شیر یا اکسیر اعظم، که مى‌تواند اشیا را به طلا مبدّل کند، و یا جام مقدس9 متجلى ساخت.این نمادهاى متفاوت همگى مظهر کهن الگویى است که خدا و در عین حال مرکز و کانون (خود) است. خود و خدا ارتباط تنگاتنگى با هم دارند. (خود) خدایى در درون ماست؛ (خدایى که در همه جا حاضر است، و در درون نفوس خود ما از همه بیشتر قابل دسترسى است) (برایان، 1983:4)
اسطوره
اسطوره کلمه‌ای معرب است که از واژه یونانی هیستوریا(3) به معنی جستجو، آگاهی و داستان گرفته شده است. برای بیان مفهوم اسطوره در زبان‌های اروپایی واژه یونانی میتوس (4) به معنی شرح، خبر و قصه استفاده شده است. اسطوره را باید داستان  و سرگذشت آسمانی دانست که معمولا اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده، نهاد یا پدیده‌ای طبیعی است به صورت فراسویی که دست‌کم بخشی از آن از سنت‌ها و روایت‌ها گرفته شده و با آیین‌ها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد. شخصیت‌های اسطوره را موجودات مافوق طبیعی تشکیل می‌دهند و همواره هاله‌ای از تقدس، قهرمان‌های مثبت آن را فراگرفته است. (آموزگار،1374،ص3)

اسطوره نوع خاصی از داستان است  (نه کاملا واقعی و نه کاملا تخیلی). اسطوره داستانی است که شامل تم‌ها و محورهایی است که به موجودیت اساسی انسان مربوط است همچون آرزوها، ترس‌ها و کشمکش‌ها. اساطیر در اعماق خود انعکاس شرایط جغرافیایی جوامع، میزان پیشرفتگی آنها، ساختارهای سیاسی- حکومتی این جوامع، و شکل تقسیم کار در آنهاست. اساطیر ایستا نبوده و تغییرات تاریخی زیادی را در خود نشان می‌دهد. آنها در جریان این تغییرات دگرگون شده و شکل‌های متفاوتی  می یابند عواملی چون مهاجرت‌ها، پیروزی‌ها، تقابل قدرت، شکست‌ها همه در اساطیر انعکاس پیدا می‌کنند. مسایلی که اساطیر بدانها می‌پردازند عبارتند از:

آفرینش و تقدیر، باروری و قحطی، جهل و آگاهی، مرگ و زندگی، جنگ و صلح، عهد و پیمان و خیانت، تبعید و مهاجرت. مفاهیمی چون رستاخیز، تناسخ ، شهادت مفاهیمی هستند که اساطیر به راحتی از دل آنها بر می‌خیزند.عناصری چون آب و آتش، باد، طلوع و غروب، مرگ و زندگی که تغیرپذیر بوده و تمام نشدنی هستند تخیلات اساطیری را پرورده و اسطوره‌ها را شکل می‌دهند. (شیهان، 2001)

شخصیت‌های اساطیری

شخصیت‌های اساطیری بزرگتر از شخصیت‌های واقعی هستند. این شخصیت‌ها اغلب ماورایی بوده و زندگی خاص آنها شامل یک نقش ویژه در ارتباط با زندگی افراد دیگر است. زندگی این شخصیت‌ها یک کیفیت تاریخی به آنها می‌دهد. شخصیت‌هایی مثل ادیپ، نارسیس، سزیفوس، دیونیزوس،  آدم و حوا، سقراط، بودا، رومئو و ژولیت، رابین‌هود، فاوست، هاملت و ...بعضی از شخصیت‌های دیگر هم هستند که علی‌رغم واقعی‌بودنشان حاوی یک نیروی اساطیری هستند مانند قیصر، ناپلئون، هیتلر، داروین، ماندلا و .... اسطوره‌ها با معرفی داستانها و متن‌ها به شرح و بیان نتایج اخلاقی آنها کمک کرده و آن مفاهیم را نمایش می‌دهند. آن چنان که پل ریکور اشاره می‌کند(( انسان معاصر نه می‌تواند از اسطوره رهایی یابد نه آن را به‌صورتی که هست بپذیرد. اسطوره‌ها همواره همراه ما خواهند بود. ))

اسطوره‌ها مجموعه‌ای از رویاها هستند. اسطوره‌ها به‌وجود آورنده رویاهایی هستند که به واقعیت‌های زندگی هر انسانی معنی می‌دهند. اسطوره‌ها از رویاهای کهن به‌وجود می‌آیند و خود رویاهای جدیدی می‌سازند.(شیهان، 2001) «هینلز» در کتاب شناخت اساطیر ایران می‌نویسد: «هیچ میتولوژی یا مذهبی را نمی‌توان جدا از بستر تاریخی آن فهمید. در اساطیر، دقت تاریخی روایتها مهم نمی‌باشد چرا که اساطیر، رمزآلودی درک انسان را در باره هستی نشان داده؛ قدرت او را در زندگی اجتماعی از طریق خواندن اوراد و پرستش موجودات غیرواقعی بروز می‌دهند. از طریق اساطیر و پرستش است که وجود و حضور مقدسات تضمین می‌شود. مثلا اسطوره آفرینش، بیشتر درک تخیلی انسان اولیه را از جهان، خودش و خدایش نشان می‌دهد؛ زیرا زمان تدوین روایت ، میلیونها سال پس از پیدایش حیات در سیاره زمین بوده است. دیگر این که نظام رسمی جامعه، قدرت نهایی خود را در نظرات اسطوره‌ای عیان می‌کند تا از این طریق رفتار اجتماعی و اعتقادات انسانها را کنترل کند.»

اساطیر به عنوان متن

آنچه که به عنوان بداهه پردازی در نمایش خلاق معنا می گیرد در تمامی ابعاد نمایش به کار گرفته می شود، بداهه پردازی در ایده و متن  و بداهه پردازی در حرکت و اجرا . بی شک وجود یک ساختار اولیه به مفهوم یک ایده ثابت همواره در کار دنبال می شود اما کودکان می توانند با توانایی هایی که به تدریج پیدا می کنند این ایده را پرورده و بسط دهند. وجود چنین توانی باعث آن می شود مسیرهای متفاوتی برای اجرای یک ایده به شکل عملی پیشنهاد شود . این همان قابلیتی است که کودک را از تکرار شدن در یک صورت عادت شده نجات می دهد.

صرفه نظر از موضوعاتی که کودکان خود برای اجرای یک نمایش پیشنهاد می دهند و یا موضوعات دیگر چون خواب های آنها ، خاطرات و آرزوهای آنها و یا نقاشی های آنها می توان از منابع دیگری نیز استفاده کرد.کودک دوستدار تغییر و دگرگون شوندگی است . او دوستدار مکان های عجیب و قهرمانان شگفت انگیز است.کودک عدالت خواه است . در دنیای او خوبی ها همواره بر پلیدیها غلبه می کنند. با پیروزی نیکی در خارج از جهان ذهنی او ، دنیای درونی او پیروز می شود. به عبارتی جهان کودک ، جهان بیرون را به صورتی که خود آرزو مند اوست شکل می دهد و تسخیر می کند.

قهرمانان نیرومند او خستگی ناپذیر علیه بدی ها پیکار می کنند و او همگام با این قهرمانان در راه های دشوار حرکت می کند ، تفکر می کند ، مبارزه می کند و در نبردهای بی وقفه همسو با نیکی ها پیروز می شود و به آشتی با جهان می رسد.به نظر می رسد بستری چنین گسترده و جذاب را اساطیر و ادبیات کلاسیک به راحتی برای او فراهم می آورند.در اینجا به طرح بعضی از اساطیر و آثار ادبی کهن ایرانی و جنبه‌های قابل تامل آنها در خلق آثار نمایشی برای کودکان می‌پردازیم.

شاهنامه فردوسی یکی از این آثار است که به دلیل مفاهیم گستره‌ای که همواره در تقابل میان نیکی و بدی مطرح می کند، تصاویر غنی، تخیل سرشار، حضور موجودات شگفت‌انگیز و عجیب از ظرفیت خاصی در آثار اجرایی برخوردار است. برای شناخت بیشتر این ویژگیها به موضوع تولد زال در شاهنامه می‌پردازیم.

زال کودکی سپید موست. به همین دلیل است که در هنگام تولد از طرف پدرش سام طرد شده و در کوه البرز رها می شود. سیمرغ او را پیدا کرده و به آشیانه‌اش می‌برد و از او نگه‌داری می‌کند. سالها بعد سام متوجه اشتباه خود شده ، به دنبال زال می‌آید و او را به خانه باز می‌گرداند. سیمرغ در لحظه جدایی سه پر از پرهای خود را به زال می‌دهد تا درمواقع نیاز، آنها را آتش زده و اینچنین از سیمرغ کمک بخواهد.

زال شخصیتی فرازمینی است که با سیمرغ نیز ارتباط دارد. زال در اصل زروان به معنای خدای زمان و از کهن‌ترین خدایان حتی قبل از اهورامزداست.

سیمرغ نیز جنبه‌ای اسطوره‌ای دارد. در اوستا هم مرغی اسطوره‌ای به نام لارغن به چشم می‌خورد که بر درختی عظیم لانه دارد و دارای جثه بزرگی است. هرجا که رستم به کمک نیاز دارد پر سیمرغ را که نماد کمک آسمانی است می‌سوزاند. در اینجا دخالت خدایان را در امور زمینی و جنگها مشاهده می‌کنیم و این در اساطیر نیز کاملا مشهود است. (اسماعیل‌پور،1378)

زال به دلیل متفاوت بودن از جامعه خود طرد می‌شود. طبیعت به کودک رهاشده پناه می‌دهد. سیمرغ کودک را نه به عنوان یک بیگانه که به عنوان عضوی متفاوت در خانواده خودش می‌پذیرد و از او حمایت می‌کند. سام با درک اشتباه خود سعی در تصحیح دیدگاه خود دارد. او با پذیرش این تفاوت و احترام به آن نه تنها زال را به جامعه انسانی باز می‌گرداند بلکه تداوم خود را نیز بدین‌ترتیب امکان‌پذیر می‌سازد.
کودک در برخورد با این اثر و اجرای چنین محتوایی به چه نتایجی دست می‌یابد؟

او تفاوت خود را با دیگران نه به عنوان یک نقص و کاستی که به عنوان یک ویژگی می‌پذیرد. طبیعت به موجودی بیگانه پناه داده و او را می‌پذیرد. چنین وضعیتی در ذهن کودک فضایی مثبت و امن را ایجاد کرده و اضطرابهای او را در برخورد با جهان بیرون تبدیل به تلاش در ایجاد رابطه با محیط می‌کند. کودک متوجه می‌شود که پذیرش اشتباه، برخورد منطقی با آن و تلاش در تصحیح خطاها به آشتی و صلح می‌انجامد.

به نظر می‌رسد مفاهیم مطرح شده و مفاهیم دیگری که می‌توان در این اثر جستجو کرد در زندگی کودک امروز مفاهیمی جدی است که درک آنها نقش مهمی در سلامت و آرامش شخصیت او بازی می کند.
هفت‌خوان رستم نیز یکی دیگر از بخش‌های شاهنامه است که می‌تواند در این بحث قابل تامل باشد. رستم و رخش درگذر از هفت‌خوان، هفت مرحله، سرانجام دیو سفید را ازپای درمی‌آورند. رخش به‌عنوان شخصیتی هشیار و نیرومند، سویه تفکیک‌ناپذیر رستم بوده و او را در مبارزه با پلیدی‌ها یاری می‌دهد.

شگفت‌انگیزی خوانها، ارتباط ویژه رستم و رخش، پهلوانی های بی‌نظیر رستم در دفاع ازنیکی ها اپیزودهایی را می سازندکه کودک را جذب کرده و اشتیاق تجربه یک نمایش پرهیجان را در او تحریک می‌کند.
در نوشته‌های دوران اسلامی که برگرفته از روایات کهن ایرانی است از قهرمانی به نام آرش در دوره منوچهر سخن به میان می‌آید. چنین روایت شده است که افراسیاب تورانی منوچهر پادشاه پیشدادی را در تبرستان محصور می‌کند. سرانجام هر دو خواهان آشتی می‌شوند و منوچهر از افراسیاب درخواست می‌کند که به اندازه یک تیر پرتاب از خاک او را به وی برگرداند. افراسیاب این درخواست را می‌پذیرد. سپندار مه  به منوچهر فرمان می‌دهد که تیرو کمان خاصی برای این منظور فراهم کند. آرش پهلوان ایرانی همه نیرو و جود خود را با یاد سرزمین ایران به تیر می‌بخشد. او هستی خود را به تیر بخشیده که سرزمین ایران را گسترده‌تر کرده است. (آموزگار،1374،ص56)

آرش مصمم و تنها از کوه بالا می‌رود، زه کمان را تا آنجا که جسم او یاری می‌دهد می‌کشد و رودروی افق تیر را پرتاب می‌کند. این اسطوره بی‌آنکه به صورتی مستقیم بر مرگ آرش تاکید کند، کودک را با اتفاقی بزرگ و تفکر برانگیز مواجه می‌کند. چرا آرش چنین عملی انجام می‌دهد؟ به نظر می‌رسد پاسخ به چنین سوالی کودک را بر مفاهیمی چون، ازخودگذشتگی، دیگرخواهی، شجاعت عشق به سرزمین..... متمرکز می کند.

 با بررسی منطق‌الطیر عطار نیشابوری به‌عنوان اثری برجسته در این عرصه، به آخرین مورد از مثال های خود می‌رسیم. هدهد که پرنده‌ایست خردمند، از پرندگان دیگر دعوت می‌کند در جستجوی رهبری یگانه به کوه قاف بروند و سیمرغ را بیابند.
بعضی می‌روند و برخی نمی‌پذیرند. سفر آغاز می‌شود. سفری سخت که از مراحل دشواری می‌گذرد. در این سفر بعضی از پرندگان می‌میرند. بعضی از نیمه راه باز می‌گردند و بعضی درمیانه می‌مانند. سی مرغ از این پرندگان به مقصد نهایی می‌رسند اما در کوه قاف سیمرغ را پیدا نمی‌کنند به تدریج متوجه می‌شوند آنها خودشان سیمرغ هستند. سیمرغ در حقیقت شرح سفری است از خود تا خود. سفری که تنها با پذیرش رنج و دشواری و غلبه بر سختی‌ها امکان‌پذیر است. سفری که ازطریق زدودن توهمات، امکان شناخت را میسر می‌سازد.چرا بعضی از پرندگان به مقصد نمی‌رسند؟ چگونه پرندگان همچون سیمرغ افسانه‌ای، خردمندی و زیبایی می‌یابند.  چراباید کوه قاف این همه دور باشد و سفر، این همه طولانی و سخت؟

در این اثر، آهستگی، صبر و شکیبایی، تحمل و پایداری در مواجهه با مشکلات و گذر از دشواری ها، مفهومی تکامل‌دهنده دارد. به نظر می‌رسد، ایده‌آلها از شناخت آنچه که هست، محقق می‌شود. به عبارت دیگر فهم آنچه که هست، توانایی ساخت آنچه را که باید باشد، به وجود می‌آورد، به وجود آوردن و نه به دست آوردن. و سوال و سوال و سوالهایی که پاسخ به هریک از آنها ورود به دنیای بی‌کرانی از عمق و زیبایی است.

«دومینیک ماجور» در یک تحقیق کیفی با عنوان اسطوره‌ها و فرآیند فردسازی(5) در هنردرمانی، استفاده از اساطیر در یک فرآیند فردسازی را در زمینه‌ای از هنردرمانی خلاق بررسی می‌کند.تجربه شخصی او در طی سه کارگاه آموزشی درمانی در سال‌های 2003 و 2004 نشان می‌دهد که قالب کاری درمان از یک الگوی روان‌شناختی عمیق برخاسته و آرکی‌تایپ‌ها و نمادهای موجود در شخصیت را برون می‌ریزد. هدف از این تحقیق نشان دادن این نکته است که چگونه اسطوره‌ها و تصاویر می‌توانند با هم ترکیب شده و درک بهتری از معنی آرکی‌تایپ‌ها را آشکار ‌سازند.

 همچنین فعالیت آنها در روان و اینکه یک موضوع ناهشیار به موضوعی هشیار بدل می‌‌شود را نشان می‌دهد. در جریان استفاده از اساطیر در فرآیند فردسازی، یک ائتلاف روان‌شناختی بین موضوع‌های هشیار و ناهشیار به وقوع می‌پیوندد و تغییری به وجود می‌آید که منجر به کشف خود می‌شود (Major،2007) اساطیر می‌توانند فرهنگ کهن هر سرزمین را به نمایش بگذارند و تحلیل کنند و حتی نمودار رفتارهای اجتماعی مردم باشند. نمونه این الگوی رفتاری آریایی‌ها در حرکت سیاوش نمود می‌یابد. آنجا که او پی می‌برد مرگش در راه است ولی با این وجود به عهدی که با تورانیان و افراسیاب بسته بود وفادار می‌ماند.

این عینا الگوی رفتاری ایرانی است و حتی در اوستا نیز آمده است: چنانچه با کسی پیمان بسته‌ای هرگز آن را نشکن. حتی پیمانی که با دشمن بسته شده است و سیاوش نیز به همین دلیل حاضر به پیمان‌شکنی نمی‌شود حتی اگر منجر به مرگش شود. (اسماعیل پور،1387)بدین‌ترتیب می‌توان گفت وجود شخصیت‌های قدرتمند، مفاهیم انسانی، قهرمانانی که خستگی‌ناپذیر علیه پلیدی‌ها می‌جنگند و از نیکی‌ها دفاع می‌کنند، وجود تصاویر و مکان‌های شگفت‌انگیز و جذاب، همه از عناصری هستند که کودک به شدت بدانها علاقه‌مند است و تمایل به تکرار و همسو شدن با آنها را دارد. این تمایل کمک می‌کند ارزشهایی را که جامعه قصد آموختن آنها را دارد به صورتی غیرمستقیم به کمک اساطیر و داستان ها به کودکان انتقال یافته و در آنها تعمیق شود. به این صورت است که کودک نه تنها با ریشه‌های فرهنگی خود آشنا می‌شود بلکه خود نیز به انتقال و گسترش این ارزشها کمک می‌کند. کودک پلی می شود که گذشته را به حال و آینده متصل می‌سازد. این اتصال الگوهای مورد نیاز کودک را در اختیار او قرار داده و از او شخصیتی آگاه، اصیل و با هویت می‌سازد.

پی‌نوشت ها

1- intuitive
2- Archetypes
3- Historia
4 - mythos
5 - Individualize

فهرست منابع  لاتین
1- Boal, Augusto. Game for Actors and Non-Actors. New York: Rout Ledge, 1992.
2- Bryant، C. (1983). Jung and the Christian way، London: Darton، long man & todd.
3- Ed. Judith Kase - Polisini "What's Interesting About Children's Theatre.” Creative    Drama New York: U P of America، 1986.
4 – Eliade ، M.(Ed.)، (1987). the Encyclopedia of Religion (16 Vols) ، New York: Macmillan.
5 -Jung، C.G.( 1968). Man and his Symbols، London: Aldus Books.
6 -Jung، C.G.( 1918). Studies in Word Association، London: Heinemann.
7-Myerhoff, Barbara. "The Transformation of Consciousness in Ritual Performances." Means Performance 1990
8- Story, myth, dream and drama, Sheehan, Helena, Dublin: 1987, revised 2001
9-www.hjtcapecod.orghttp
://radiofarhang.ir

فهرست منابع  فارسی
1-اسماعیل‌پور، ابوالقاسم،سخنرانی: «تجلی اسطوره در شاهنامه»، 1387، کتاب شهر
2- چاالیاده، میر، رسالة در تاریخ ادیان،  ترجمه جلال ستاری، انتشارات سروش 1373.
3-سرخوش کوتیس، وستا، اسطوره‌های ایرانی، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، چاپ اول 1373.
4-رِنالدو ج. مادیورو و جوزف ب. ویلرایت، کارکرد کهن‏الگو در مقام اندام روان ناآگاه جمعى، ترجمه بهزاد برکت /
5-هینلز، جان، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی،‌ نشر آوشیق، 1373.
6-بهار، مهرداد، پژوهشى در اساطیر ایران،  انتشارات آگاه، 1375.
7-آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری ایران، ،انتشارات سمت،1374
8-چمبرز،دیویی، قصه‌گویی و نمایش خلاق، ترجمه ثریا قزل‌ایاق، تهران، نشر دانشگاهی1372،

کلمات کلیدی

شخصی سازی

انتخاب حالت کور رنگی

انتخاب رنگ

اندازه فونت